جدول جو
جدول جو

معنی کله خراب - جستجوی لغت در جدول جو

کله خراب
(کَلْ لَ / لِ خَ)
در تداول عامه، کسی که مغزش خوب کار نکند. تهی مغز. بی خرد. (فرهنگ فارسی معین) ، بسیار عصبانی. تندمزاج. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
کله خراب
کسی که مغزش خوب کار نکند، تهی مغز
تصویری از کله خراب
تصویر کله خراب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کله خضرا
تصویر کله خضرا
کنایه از آسمان، چادر لاجوردی، طاق ازرق، طارم فیروزه، چرخ بلند، طارم اطلس، چرخ چنبری، چرخ مینا، چرخ آبنوس، طاس نگون، رواق کبود، طاق مقرنس، چتر آبگون، طاس افلاک، دریای اخضر، چرخ دوّار، خرگاه گردان، چرخ روان، چرخ خضرا، طارم اخضر، رواق فلک، رواق چرخ، طاق خضرا، قلزم نگون، چتر کحلی، طاس آبگون، رواق زبرجد، چرخ مقوّس، چتر مینا، چرخ مقوّس، سقف لاجورد، چرخ آبنوس، گنبد لاجوردی، طارم نیلگون، خرگاه سبز، چرخ نیلوفری، کلّۀ نیلوفری، چرخ روان، طاق کحلی، خرگاه مینا، تشت غربالی، طاق نیلوفری، سقف مینا، چرخ دولابی، طاق طارم، چرخ بلند، طاق لاجوردی، چرخ گردان، چرخ خضرا، چرخ چنبری، چرخ نیلوفری، گنبد کبود، گنبد طارونی، چرخ کبود، چرخ گردان، قبّه خضرا، چرخ دولابی، چرخ مینا، پردۀ نیلگون، طاق فیروزه، چرخ اخضر، رواق نیلگون، طاق مینا، چرخ اخضر، چرخ کبود، چرخ دوّار
فرهنگ فارسی عمید
(کَلْ لَ / لِ دِ)
کسی که شور و غوغای بیهوده کند. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). هنگامه ساز و غوغایی و زبان دراز و بدزبان و فتنه جو. (ناظم الاطباء) :
سر سختی و شلاق خورد کله دراز
چون میخ برون خیمه جای تو خوش است.
یحیی شیرازی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خَ رِ)
نام کوهی است به نزدیکی تعار بقبله ابلی در دیار سلیم که بدون گیاه است کندی می گوید: بعضی ها در باره آن ساخته اند:
و ما الخرب الدانی کان قلاله
نجات علیهن الاجله هجد.
(از معجم البلدان یاقوت)
لغت نامه دهخدا
(کَلْ لَ / لِ خَ)
در تداول عامه، تهی مغزی. بیخردی. (فرهنگ فارسی معین). ورجوع به کله خراب شود، عصبانیت. تند مزاجی. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کله خراب شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان پایین است که در شهرستان نهاوند واقع است و 590 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کَلْ لَ / لِخَ)
در تداول عامه، احمقی. ابلهی. (فرهنگ فارسی معین). صفت کله خر. و رجوع به کله خر شود
لغت نامه دهخدا
(کُ لِ سَ)
دهی از دهستان اسالم است که در بخش مرکزی شهرستان طوالش واقع است و 514 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(کَ لِ سَ)
دهی از دهستان طارم بالاست که در بخش سیردان شهرستان زنجان واقع است و 175 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(غُ)
کوهی شامی مدینه. (منتهی الارب) (آنندراج). کوهی در نزدیکی مدینه است. ابن هشام در بیان جنگ پیغمبر اسلام با بنی لحیان گوید: پیغمبر اسلام از مدینه بیرون شد و از کوه غراب که در ناحیه ای از مدینه قرار دارد گذشته و مقصد وی شام بود، و معن بن اوس المزنی همین ناحیه را قصد کرده است چه آن از منازل مزینه است:
تأبد لا ٔی ٌ منهم فعقائده
فذو سلم انشا جه فسواعده
فمندفع الغلان من جنب منشد
فنعف الغراب خطبه فأساوده.
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(کَلْ لَ / لِ خَ)
در تداول عامه، احمق. ابله. (فرهنگ فارسی معین). سخت نادان و مستبد به رأی خویش. احمق و جاهل و لجوج. سخت نادان و احمق ستیهنده. آنکه در عقاید غلط خود پا فشارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آدم جاهل و یک دنده و مستبد به رأی. کسی که نمی توان روی حرفش حرف زد. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کله خری
تصویر کله خری
احمقی ابلهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کله خر
تصویر کله خر
احمق ابله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کله خضرا
تصویر کله خضرا
سر شکون سبز، اسمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کله دراز
تصویر کله دراز
کسی که شور و غوغای بیهوده کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاه خراب
تصویر کاه خراب
کله خشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کله خرابی
تصویر کله خرابی
تهی مغزی بیخردی، عصبانیت تند مزاجی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کله خر
تصویر کله خر
((~. خَ))
احمق، ابله
فرهنگ فارسی معین
حقه باز، زبان باز، ادم کم گذشت
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی نفرینبه زنی گویند که چندبار شوهر کرده باشد و هربار
فرهنگ گویش مازندرانی
نانی که درخاکستر گرم پخته شود
فرهنگ گویش مازندرانی
سرلخت، سر برهنه، دخترانی که مقید به حجاب و پوشش موی سر
فرهنگ گویش مازندرانی
جوی آب، آب راهه، آب راهه ی بین منازل
فرهنگ گویش مازندرانی